شعر عاشقانه
گاهی اوقات کلمات به خودی خود قادر به توصیف احساس انسانها نیستند مخصوصا حس عاشقی؛ به همین دلیل شعرا برای انتقال احساسات خود مجموعه کلماتی را تحت عنوان شعر عاشقانه کنار یکدیگر چیدند. حال در این مقاله از جابیک به بررسی بهترینهای آنها از افراد مختلف خواهیم پرداخت.
شعر عاشقانه مولانا
عشق آن است که هزاران پرده بردارد
وز نهانها هزاران آشکار سازد
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
بیا تا قدر یکدیگر بدانیم
زیرا عاشقان رازی دارند
که جز با دل نتوان شنید
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
در کوی عشق تو گم شدم، آنچنان که من نماندم
خود را چون بیخود یافتم، در جستجوی تو، ای دوست
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
عشق میآموزد که چگونه به پرواز درآییم
به آسمانها برسیم و از آنجا فراتر رویم
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
من بیتو مانند بدن بیروحم
تو روحی در منی که همیشه زنده است
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
هر که عاشق شود، راه به جایی برد
که عقل و حکمت از آنجا برگردند
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
چون شمع بسوز، وگر نه، در خود فروپوش
عشق اوست که جانها را زنده میدارد
بی عشق او، هرچه زندهای، مرده است، بدان روش
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
عشق است که باغها را گلزار میسازد
عشق است که شبها را روزگار میسازد
بی عشق، دلها چون خاک، خشک و بیبهار
عشق است که جان را از غمها آزاد میسازد
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
هر که او را یافت، بیهیچ بود جز عشق
هر که در او گم شد، آن یافت که جان خواست
عشق، مرهم هر دردی، عشق، کلید هر قفلی
در عشق، هر چه جستم، بیعشق، هرگز نیافتم
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
شعر عاشقانه حافظ
من از نگاه تو شادم و در آن حالتم هنوز،
که دل به دست تو دادم و در آن عهدتم هنوز.
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
به باغ روی تو ای گل، نظر کنم هر دم،
که عشق توست به جانم، نهان و آشکارا.
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
ای دل، اگر عاشق شوریدهای، پس تا به کی؟
بازآ به خانه، که رهروان شب به سر رسیدهای.
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
در دل هر که نشیند عشق تو، بیخبر نشیند،
که تویی جان و جهانم، بی تو هرگز نخواهم بود.
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
گر چه روزگار به کام دل نگشت،
عشق تو در دلم، چو نقش بر جام است.
اشعار عاشقانه سعدی
به کوی تو اگر ره مینمود پای زنخدان
زنخدان به سر آمدی و ره به سر نمیآمد
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
دلم به دست آوردی ولیکن حفظ نکردی
که سهل است اکتساب ولی دشوار حفظ است
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
عشق تو دل مرا به جان آورده است
من مردهام و عشق توام زنده کرده
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
دلی که نیست مجروح زخم زبان تو
ندانم دل بود یا سنگ خارا که دل نبود
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
چون تو به دل نشستی دیگر به دل نمیگنجد
هیچ کسی به جز تو، ای یار دلنواز من
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
زلف بر باد مده تا ندهی دل به باد
دل بر آن نیست که باز آید از این باد و بلا
اشعار خیام
با دوست به کنج خلوتی بنشین به صفا
از پیاله گهی نوش و گهی بوسه بربا
این کهنه جهان قدیم و این کار مخلوق
باقی سخنان فردا بگوییم فردا
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
گر مینخوری ز پرهیز کارها چه کنی
ور نیک نمیرسی به بدکارها چه کنی
هرگز ننوشی باده به روز روشن
چون بمیری به شب تارها چه کنی
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
در دایره مینا به هم نوشیم و بس
نقشی که نگارین شده پوشیم و بس
تا چند زیان و سود جهان بینی و بس
یک دم به خوشی بنوشیم و بس
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
عمری به سرای کهن سالی کشیدم
وز جام جهان نما خالی کشیدم
با دوستان مینوش و گل در کف
با دشمنان همچو گل خوشحالی کشیدم
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
زندگی چون به کام دل آید به کام
شادی و نوش و عیش باشد در دوام
مینوش و گل بچین و ز دل برکن هر غم
که عمر به باد فنا رود همچون خواب و خیام
شعر عاشقانه رودکی
دلم بردی و بر ندادی، ای دوست
چو دادی دل، به جان خریداری کن
شکستی جام دل به یک نگاه
بیا و بازمرمتش بازاری کن
شعر عاشقانه نظامی
به عشق لیلی دل مجنون گرفتار است
در این بیابان و در این کوهسار است
لیلی که جان است و مجنون که تن است
این جان و تن را عشق یکدیگر یار است
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
چو خسرو دید آن رخ شیرین به ناز
به جان آمدش از آن دیدار راز
به هر جا که روی شیرین آورد
بهشتی بر آن خاک افسرده ساز
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
نگاری که هست در دل من جای
همه جان و دل به کف آوردهای
چو بر خاک و خون من افتد نظر
به یاد آر که بودم من شیدای
شعر عاشقانه محمد شمس لنگرودی
در دل من جایی داری
که هیچ کس نمیداند
جز تو و من و شبهایی
که بی تو بیدار میمانم
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
عشق یعنی تو و من
در کنار هم، بیهیچ حرفی
نگاهی، لبخندی، و سکوتی
که همه چیز را میگوید
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
بهانهای برای دیدنت میجویم
در هر نگاه، در هر سخن
تو در هر آنچه که هستم نهفتهای
چون نور در روز، چون ماه در شب
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
با تو بودن، یعنی داشتن جهانی دیگر
در این سکوت پرهیاهو، تنها صدای توست که میشنوم
تو، معنای هستی من، تو، آرامش بیپایان من
اشعار عاشقانه هوشنگ ابتهاج
به یاد تو ای دوست، در این شب سیاه
چراغ دلم را فروزان کردهام
به امید دیدار، چو ماهی در آب
در این شب تاریک، به جان خردهام
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
تو را دوست دارم به اندازهی روزهایی که بی تو گذشت
به اندازهی شبهایی که در انتظار تو بیدار ماندم
تو را دوست دارم به اندازهی هر نفسی که بی تو کشیدم
و هر لحظهای که با یاد تو، زنده ماند
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
من از تو، تو از من، به جان خریداریم
در این بازار عشق، به هم رسیداریم
تو ماهی و من شب، به هم زندهایم
در این زندگی، تنها به عشق بنا شدهایم
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
با تو هر روز، نو شود زندگی
بی تو هر لحظه، کهنه و پژمرده
تو بیا تا بگویمت چقدر
دوست دارم، در این سکوت غریب
اشعار عاشقانه بابا طاهر
عشق آمد و دل ما را ببرد
جان ما را به جانان واگذارد
گر چه بیجان شدیم از عشق او
باز او جان دگر بر ما نثارد
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
در دلم نشستهای چون خیال خوش
هر کجا که باشم، با منی تو همدوش
گرچه پنهانی ز دیده، ولی در دل پدید
چون نگار منی، در دل و جان نقش بستهای
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
هر که دل به دریا دوست داده است
از همه جهان بینیاز شده است
دل به دوست دادن، کار من است
که به جز دوست، هیچ نیاز ندارم
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
ای دل اگر دوست داری، دوستی کن با صفا
که دوست دوستتر آید، گر تو دوستی به جا
عشق ورز و دوست دار و در این ره صبر کن
تا ببینی روی دوست، در بهشت و در بها
اشعار عاشقانه ناصر خسرو
گر من از دست تو دورم، دلم پیش توست
هر کجا باشم، با توام، این چه رسمی است و دوست
عشق تو در دلم افروخت، چراغی که همیشه
در شبهای تاریکم، روشنایی بخشد و بوست
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
در دلم آتشی است که تو افروختی
و من در پی آبی تا خاموش کنم این سوختی
اما هر قطره آب، شعلهها را دوچندان کرده
عشق تو، ای دوست، نه آتشی است که با آب خاموش شود
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
عشق تو، کیمیای جان من است
در این دنیای فانی، تنها تویی که باقی مان است
هرچه دارم و ندارم، فدای نگاه تو
که در این نگاه، عشق است، زندگی است، امیدوارم
شعر عاشقانه نیما یوشیج
به یاد تو امشب دلم گرفته است
چراغ خانهی دلم خاموش است
چه تنها شدهام، ای دوست، بی تو
تو دوری و دلم برایت خون گریسته است
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
شعر دوم: عشق بیپایان
در این شب سرد و بیستاره
فقط یاد توست که دلم را گرم میکند
عشق تو، نوری در تاریکی است
که راهم را روشن میسازد، بیپایان
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
در نجوای دلم، نام تو پیچیده است
همچون نسیمی که در باغ میپیچد
تو هستی، و من هستم، و عشق
در این سکوت، فقط صدای قلبهایمان است
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
من و تو، دو روحیم در یک جسم
دو صداییم در یک نغمه
در این دنیای بیقرار